دخترکم چند وقت بود حسابی تدارکات تولد رو چیده بودیم و همه چیز رو آماده کرده بودیم و قرار بود به خاطر اینکه دوستات در تولدت حضور داشته باشن روز بیست و یکم اسفند ماه برات تو مهد تولد بگیریم از اونجایی که مامان خیلی حساسه و همه چیز رو از یک ماه پیش آماده کرده بود شما هم انتظار تولدت رو خیلی کشیدی .اوایل هفته قرار شد مامان جون و بابا جون برن مشهد زیارت امام رضا اول خیلی ناراحت شدی که مامان جون برای تولدت نیست ولی وقتی باهات حرف زدم و تصمیم گرفتیم یه تولدم تو خونه برات بگیریم راضی شدی ولی ...ولی .... دقیقا روز چهرشنبه بیستم اسفند ماه وقتی از خواب پا شدیم دیدیم نیم مت برف کرمان باریده اصلا باورت نمی شه مامان دچه حالی داشت همون روزم مامان جون و با...